بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

بهراد بهترین هدیه خداوند

مقدمه‌اي بر تولد يكسالگي

سلام سلام صد تا سلام به دوستان عزيزم با يك هفته تأخير ولي كلي خبر اومدم اما عكس تولد فعلاً موكول ميشه به آخر هفته روز جمعه به سلامتي هر چه تمامتر جشن تولد يكسالگي عزيز دردونه مامان و بابا رو برگزار كرديم قبلاً قرار بر اين بود كه خونه خودمون برگزار بشه و لي با توجه به افزايش تعداد مهمونام اين جشن به خونه مامان بزرگ بهراد يعني مامان خودم موكول شد. همه چيز از جمله تزئينات عالي و پرفكت بود براي لباس بهراد جان خيلي زحمت كشيدم البته آماده خريدم اما كلي با استرس و نگراني و در روزهاي پاياني موفق به تهيه اون شدم يه ست بادي و شلوار زنبوري كه عكس زنبور روي بادي بود و شلوارش هم راه راه زرد و مشكي با يه تاج خوشگل كه هنر دست خودم بود. از مامان لوبيا...
15 اسفند 1391

مقدمه‌اي بر تولد يكسالگي

سلام سلام صد تا سلام به دوستان عزيزم با يك هفته تأخير ولي كلي خبر اومدم اما عكس تولد فعلاً موكول ميشه به آخر هفته روز جمعه به سلامتي هر چه تمامتر جشن تولد يكسالگي عزيز دردونه مامان و بابا رو برگزار كرديم قبلاً قرار بر اين بود كه خونه خودمون برگزار بشه و لي با توجه به افزايش تعداد مهمونام اين جشن به خونه مامان بزرگ بهراد يعني مامان خودم موكول شد. همه چيز از جمله تزئينات عالي و پرفكت بود براي لباس بهراد جان خيلي زحمت كشيدم البته آماده خريدم اما كلي با استرس و نگراني و در روزهاي پاياني موفق به تهيه اون شدم يه ست بادي و شلوار زنبوري كه عكس زنبور روي بادي بود و شلوارش هم راه راه زرد و مشكي با يه تاج خوشگل كه هنر دست خودم بود. از مامان لوبيا ...
15 اسفند 1391

حرفهايي براي بهراد

از زمين خوردن نترس... با هر قدم لرزونت دل من هم ميلرزه، با هر بار تلوتلو خوردنت قلب من هم از جا كنده ميشه؛ از ترس افتادنت، از ترس آسيب ديدنت، از ترس ترسيدنت. اما تو نترس عزيزم،قدم پشت قدم بردار و به طرفم بيا، كه دست هايي باز، كمي اون طرف تر، فقط چند قدم جلوتر، منتظر به آغوش كشيدنت ايستادن. بار اول نيست كه اين اطمينان و استقامت رو تو چشمات ميبينم، بار اول نيست كه اين همه پشتكار رو تحسين ميكنم. پس از زمين خوردن نترس و قدم بردار. اين گام هاي طلايي اولين درس زندگي رو بهت ميدن؛ از زمين خوردن نترس قدم بردار و جلو بيا، زمين بخور و دوباره بلند شو. نترس كه بعد از هر بار زمين خوردن، دوباره محكم تر و مطمئن تر بلند مي شي و مي ايستي، شك نكن ...
15 اسفند 1391

حرفهايي براي بهراد

از زمين خوردن نترس... با هر قدم لرزونت دل من هم ميلرزه، با هر بار تلوتلو خوردنت قلب من هم از جا كنده ميشه؛ از ترس افتادنت، از ترس آسيب ديدنت، از ترس ترسيدنت. اما تو نترس عزيزم،قدم پشت قدم بردار و به طرفم بيا، كه دست هايي باز، كمي اون طرف تر، فقط چند قدم جلوتر، منتظر به آغوش كشيدنت ايستادن. بار اول نيست كه اين اطمينان و استقامت رو تو چشمات ميبينم، بار اول نيست كه اين همه پشتكار رو تحسين ميكنم. پس از زمين خوردن نترس و قدم بردار. اين گام هاي طلايي اولين درس زندگي رو بهت ميدن؛ از زمين خوردن نترس قدم بردار و جلو بيا، زمين بخور و دوباره بلند شو. نترس كه بعد از هر بار زمين خوردن، دوباره محكم تر و مطمئن تر بلند مي شي و مي ايستي، شك نكن &nb...
15 اسفند 1391

برگه‌ يادگاري

راستي يادم رفت متن برگه‌ يادگاري مهمانان عزيزي كه در جشن تولد بهراد حضور داشتن رو براتون بنويسم بچه‌هايي هم كه نميتونستن بنويسن براي بهراد عزيزمان نقاشي زيبايي كشيدند كه واقعاً من لذت بردم عكسشو براتون در پايين ميذارم اوليش باباسجاد و من نوشتيم بقيه‌رو مهمانان عزيز ...
14 اسفند 1391

برگه‌ يادگاري

راستي يادم رفت متن برگه‌ يادگاري مهمانان عزيزي كه در جشن تولد بهراد حضور داشتن رو براتون بنويسم بچه‌هايي هم كه نميتونستن بنويسن براي بهراد عزيزمان نقاشي زيبايي كشيدند كه واقعاً من لذت بردم عكسشو براتون در پايين ميذارم اوليش باباسجاد و من نوشتيم بقيه‌رو مهمانان عزيز   ...
14 اسفند 1391

ادامه هداياي بهراد جان

عزيزان ديروز شهره جون زحمت كشيد و هديه بهراد جونو داد و دقيقاً بعدازظهر همان روز دو تاي ديگه از همكارانم به نامهاي سارا جان و شيما جان هم به طور مشترك هديه بهراد جونو دادن اينم عكساشون جا داره مجدداً از همه دوستان، همكاران، همسايگان، فاميل تشكر و قدرداني كنم .يه متن خيلي خوشگل هم سه قلوهاي خواهر فيروزه جون كه فكر كنم الان نزديك به 5 ماه دارن رو براتون ميذارم ترانه،تبسم، ترنم ...
13 اسفند 1391

ادامه هداياي بهراد جان

عزيزان ديروز شهره جون زحمت كشيد و هديه بهراد جونو داد و دقيقاً بعدازظهر همان روز دو تاي ديگه از همكارانم به نامهاي سارا جان و شيما جان هم به طور مشترك هديه بهراد جونو دادن اينم عكساشون جا داره مجدداً از همه دوستان، همكاران، همسايگان، فاميل تشكر و قدرداني كنم .يه متن خيلي خوشگل هم سه قلوهاي خواهر فيروزه جون كه فكر كنم الان نزديك به 5 ماه دارن رو براتون ميذارم ترانه،تبسم، ترنم ...
13 اسفند 1391

تشكر مجدد از ميهمانان عزيز

يه تشكر ويژه نيز از شهره همكار عزيز و دوست‌داشتني خودم ميكنم كه ايشون هم بنا به دلايل موجهي نتونستن در جشن تولد بهراد جان شركت كنن ولي امروز هديه‌شونو فرستادن خيلي ناز بود يه اسب آبي خيلي خوشگل و ناز، يه پيام از طرف بهراد براي خاله شهره دارم خاله شهره عزيز اميدوارم به آرزوت برسي . از مادر عزيزم نيز تشكر ميكنم كه ايشون هم پول نقد دادن و من فراموش كردم كه تو مطلب قبلي بنگارم و همچنين از دوستان نيني‌وبلاگي كه با پيام‌هاي شاد عاشقانه تولد بهراد جونو تبريك گفتن تشكر و قدرداني ميكنم شاد باشيد به اميد شادي‌هاي هر روز براي من و سجاد و بهراد و همه دوستان ...
12 اسفند 1391