بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

بهراد بهترین هدیه خداوند

ادامه هداياي بهراد جان

عزيزان ديروز شهره جون زحمت كشيد و هديه بهراد جونو داد و دقيقاً بعدازظهر همان روز دو تاي ديگه از همكارانم به نامهاي سارا جان و شيما جان هم به طور مشترك هديه بهراد جونو دادن اينم عكساشون جا داره مجدداً از همه دوستان، همكاران، همسايگان، فاميل تشكر و قدرداني كنم .يه متن خيلي خوشگل هم سه قلوهاي خواهر فيروزه جون كه فكر كنم الان نزديك به 5 ماه دارن رو براتون ميذارم ترانه،تبسم، ترنم ...
13 اسفند 1391

ادامه هداياي بهراد جان

عزيزان ديروز شهره جون زحمت كشيد و هديه بهراد جونو داد و دقيقاً بعدازظهر همان روز دو تاي ديگه از همكارانم به نامهاي سارا جان و شيما جان هم به طور مشترك هديه بهراد جونو دادن اينم عكساشون جا داره مجدداً از همه دوستان، همكاران، همسايگان، فاميل تشكر و قدرداني كنم .يه متن خيلي خوشگل هم سه قلوهاي خواهر فيروزه جون كه فكر كنم الان نزديك به 5 ماه دارن رو براتون ميذارم ترانه،تبسم، ترنم ...
13 اسفند 1391

تشكر مجدد از ميهمانان عزيز

يه تشكر ويژه نيز از شهره همكار عزيز و دوست‌داشتني خودم ميكنم كه ايشون هم بنا به دلايل موجهي نتونستن در جشن تولد بهراد جان شركت كنن ولي امروز هديه‌شونو فرستادن خيلي ناز بود يه اسب آبي خيلي خوشگل و ناز، يه پيام از طرف بهراد براي خاله شهره دارم خاله شهره عزيز اميدوارم به آرزوت برسي . از مادر عزيزم نيز تشكر ميكنم كه ايشون هم پول نقد دادن و من فراموش كردم كه تو مطلب قبلي بنگارم و همچنين از دوستان نيني‌وبلاگي كه با پيام‌هاي شاد عاشقانه تولد بهراد جونو تبريك گفتن تشكر و قدرداني ميكنم شاد باشيد به اميد شادي‌هاي هر روز براي من و سجاد و بهراد و همه دوستان ...
12 اسفند 1391

تشكر مجدد از ميهمانان عزيز

يه تشكر ويژه نيز از شهره همكار عزيز و دوست‌داشتني خودم ميكنم كه ايشون هم بنا به دلايل موجهي نتونستن در جشن تولد بهراد جان شركت كنن ولي امروز هديه‌شونو فرستادن خيلي ناز بود يه اسب آبي خيلي خوشگل و ناز، يه پيام از طرف بهراد براي خاله شهره دارم خاله شهره عزيز اميدوارم به آرزوت برسي . از مادر عزيزم نيز تشكر ميكنم كه ايشون هم پول نقد دادن و من فراموش كردم كه تو مطلب قبلي بنگارم و همچنين از دوستان نيني‌وبلاگي كه با پيام‌هاي شاد عاشقانه تولد بهراد جونو تبريك گفتن تشكر و قدرداني ميكنم شاد باشيد به اميد شادي‌هاي هر روز براي من و سجاد و بهراد و همه دوستان ...
12 اسفند 1391

شيطوني‌هاي بهراد در 1 سالگي

اين روزها وروجك مامان دو سه قدمي راه ميره و منو نگاه ميكنه و ميخنده و افتادن همانا و بلند شدن همانا، توي اين مدت پسرم ياد گرفته كه اشياء رو با احترام به دستمان ميده و خودشو تشويق ميكنه فداي اون دستاي كوچيكش برم كه وقتي دست ميزنه صداي نازكي ازش در مياد.خنده‌هاي بلندش فضاي خونمونو و پر ميكنه و مدام يا بايد از توي آشپزخونه بياريش بيرون يا عشق اتاق منو داره و اتاق خودشو با خنده وارد ميشه بخاطر جينگيل پينگيلايي كه توي اتاقشه خلاصه براتون بگم كه شده يه آتيش پاره ماماني اينم عكساش توي اين عكس آخري پسرم مريض بود آمپول زد و خوابيد.ايشاا... همه نيني‌ها سالم باشن ...
25 بهمن 1391

شيطوني‌هاي بهراد در 1 سالگي

اين روزها وروجك مامان دو سه قدمي راه ميره و منو نگاه ميكنه و ميخنده و افتادن همانا و بلند شدن همانا، توي اين مدت پسرم ياد گرفته كه اشياء رو با احترام به دستمان ميده و خودشو تشويق ميكنه فداي اون دستاي كوچيكش برم كه وقتي دست ميزنه صداي نازكي ازش در مياد.خنده‌هاي بلندش فضاي خونمونو و پر ميكنه و مدام يا بايد از توي آشپزخونه بياريش بيرون يا عشق اتاق منو داره و اتاق خودشو با خنده وارد ميشه بخاطر جينگيل پينگيلايي كه توي اتاقشه خلاصه براتون بگم كه شده يه آتيش پاره ماماني  اينم عكساش توي اين عكس آخري پسرم مريض بود آمپول زد و خوابيد.ايشاا... همه نيني‌ها سالم باشن ...
25 بهمن 1391