بهراد عزيزم روز به روز داره بزرگ ميشه واسه خودش مردي شده، من و باباش كلي ذوق بزرگ شدنش و داريم و هزار ماشاا... هر روز يه شيرين كاري تازهاي از خودش در مياره صداهاي بچهگانه، جيغهاي نازك كه خيلي خوشش مياد چهار دست و پا رفتن البته دنده عقب ميره و يه وقتايي لاي مبلها گير ميكنه و بايد بريم درش بياريم ديشب هم كه تولد باباش بود همچنين كيك و ديد و نگاه كنين چه بلايي سر كيك آورده و چنان خنديديم كه خودش تعجب كرده بود و دوباره دست برد به كيك ايشاا... بابا سجاد هميشه سالم و تندرست باشه و سايهاش بالاي سر من و پسرش باشه آمين آقا بعد از اينكه خرابكاريش و كرد الان خجالت زده رفته تو مادينش و قايم شده فدات بشه مادر خوشحالي بهراد...