بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

بهراد بهترین هدیه خداوند

بهراد كوچولو مريض شد

1391/10/24 13:02
406 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه كه از اداره برگشتم شبش مهمون داشتم خانواده همسرم بودن همه چيز خيلي خوب بود ساعتهاي 1 شب بود كه با صداي گريه بهراد بيدار شدم و ديدم كه پسرم تب شديدي داره سريعاً سجاد وبيدار كردم بهش قطره استامينوفن دادم پاشويش كردم و خوابوندمش ولي خودم بالاي سرش بودم صبح سجاد رفت اداره و من بيدار شدم و ديدم كه بازم بهراد تب داره زنگ زدم داداشم اون اومد و با هم برديمش درمانگاه خيلي اضطراب داشتم بهراد تو تب داشت ميسوخت و من نميتونستم كاري بكنم بالاخره بعد از اينكه دكتر معاينش كرد داروهاشو گرفتم و شروع كردم به دادن داروهاش همون موقع كه از دكتر برگشتم تلفن خونمون زنگ خورد و متاسفانه خبر بدي به من دادن اونم مرگ مادربزرگ همسرم بنده خدا شب قبلش مجدداً تو كما رفت و پنجشنبه فوت كرد اون روز خيلي براي من سخت و بد بود چون سجاد بايد ميرفت و من تك و تنها بايد از فرزندم مراقبت ميكردم ايشاا... كه هيچوقت بچه‌اتون مريض نشه به من كه خيلي سخت گذشت ديروز كه سجاد برگشت ساعتهاي 7 بعدازظهر بود بهراد خدا رو شكر خوب شد اما من مريض شدم استخوان درد شديدي گرفتم و امروز هم با اين حالم اومدم سركار ايرادي نداره فقط بچه‌ام هميشه سلامت باشه براي من كافيه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

هیراد و عمه لیلاش
24 دی 91 14:10
عزیزم پیامهای خصوصیت توی اخرین نظرات باید بخونی ، برای پاسخ پیام هم موقع دیدن نظرات چه توی نظرات تائید نشده چه توی اخرین نظرات گزینه (پاسخ ) که زیر پیام نوشته شده رو کلیک کن پنجره ای محتوی پیام برات باز میشه میتونی از بقیه پیام نوشته شده پاسخ رو تایپ کنی* اگه پیام قبلیم توی اخرین نظرات نبود بگو دوباره بفرستم



عزيزم الان پيامتو ديدم خيلي ممنونم كه سريعاً جواب سئوالاتم رو ميدي
مامان حسنا
25 دی 91 8:18
ایشالا که زوده زوده زود خوب بشه....عزیزم چرا عکس از پل پسرت نمیذاری؟
هیراد و عمه لیلاش
2 بهمن 91 23:13
عزیزم کجایی
بهراد جون حالش چطوره



عزيزم از اينكه به فكرم هستين ممنونم