مهدكودك رفتن بهراد
امروز كه دارم اين مطالبو مينويسم و با كلي تاخير اومدم به خاطر اينكه درگير يه سري كارها بودم كه البته بسيار خوشايند هستن اول از اينكه پسر منم مهدكودكي شد و هر روز صبح منو آقا بهراد با هم يه مسير و ميريم و ميام اسم مهدكودك بهراد «باغ توپولوها» هستش كه بسيار بسيار بسيار مهدكودك نمونه تهرانه چه از نظر مديريتي و كادر مجرب و چه از نظر آموزشي بالاترين امتياز رو در تهران داره. همه خوب ميدونن كه پسر من به هيچ عنوان محيط مهد رو دوست نداشت چون توي اين 2 و سال و 8 ماه پيش مادرشوهرم بود و طبيعي است كه دل كندن هر دو از همديگه خيلي سخت بود و هست. ولي ديگه بهراد بايد به مهد ميرفت و با اجتماع ارتباط برقرار ميكرد كه خدا رو شكر الان نزديك به يكماهه كه پسرم با اين محيط آميخته شده اين عكسهاي روز اول پسرم در مهده
توي عكس بالا بعد از مهد اومده محل كار مامان مژده
بهراد بعد از آمدن از مهد توي ماشين(پل فرديس)، قربونش بشم چقدر بچم خوشحاله الهي مامانش فداش بشه.
بهراد 8 تا هم اتاقي داره كه تقريباً همسن و سال هم هستن اولين اسمي كه گفت آرمان بود بعد ماهان واي نميدونين وقتي اينا رو ميگفت كلي ذوق مرگ ميشدم
امروز پسرم اول آذر 93 توي مهدشون سنجش بينايي داشتن كه اميدوام هميشه چشمهاي پسرم دنياي كوچيك خودشو به همون زيبايي و صداقت و پاكي خودش ببينه آمين