روزهاي پاياني سال 92
يكسال ديگر با بهراد سپري شد توي اين يكسال بزرگتر شدي و كلمات جديدي ياد گرفتي با هم خنديديم،
گريه كرديم براي بعضيها ناراحت شديم و براي بعضيها شاد شديم توي يكسال گذشته بعضيها بودن و الان ديگه در بين ما نيستن روحشان شاد، توي اين يكسال چيزهاي زيادي بدست آورديم و يه سري چيزها را از دست داديم پس امسال آن چيزهايي را كه از دست رفت را بايد مجدداً تلاش كنيم كه بتونيم دوباره بدستشون بياريم. مريض شدي تب كردي و شبهايي بود كه تا صبح بالاي سرت نشستم و گريه كردم و از خداي مهربون خواستم كه خوب بشي ديگه بدون هم نميتونيم زندگي كنيم يه لحظه ديرتر از سركار بيام و نبينمت دلتنگت ميشم و اين روزها ادمه دارد برايت نوروز زيبايي را آرزومندم، منو ببخش يه وقتايي از دستت عصباني ميشم و از كوره در ميرم و داد ميزنم سرت هدفم طي كردن پلههاي ترقي براي تو عشقم هست.منو ببخش اونطور كه بايد برايت مادري كنم نكردم، منو ببخش اگه بهت كم محبت كردم، منو ببخش به خاطر ساعتهايي كه بهم نياز داشتي و ازت دور بودم، مامان فداي اون مژههاي مخملي بلندت بشه تا ابد تو قلب من هستي فداي اون بوسههاي شيرينت كه بر لبانم ميگذاري. اين اولين نوروزي هست كه ديگه همه چيز رو ميتوني متوجه بشي ميخوام برات سفره هفت سين پهن كنم و با هم با اون دستهاي كوچولوت براي خوشبختي همه مردم و سلامتي همه مريضا و آزادي همه اسرا و مرزبانانمان و گمشدگان هواپيماي مالزي دعا كنيم. آمين
جگرگوشه نازنينم پيشاپيش نورز مباركت باشه.فينگيل مامان