كيك 17 ماهگي بهراد
ديروز پسرم وارد 17 ماهگي شد و ما را بسي خوشحال كردو من به يمن اين روز عزيز و شاد با عجله بسيار فراوان بعد از اينكه از سركار اومدم كيك درست كردم چون بعد از اون بايد ميرفتيم خونه مامان شهناز براي تولد مهرداد خلاصه اينجوريا شد.كه تا ساعت 12 شب ما اونجا بوديم و الان خيلي خسته هستم به زور دارم مطلب مينويسم.
اينم عكساش
توي عكس بالايي پايين سمت راست عكسو مشاهده كنيد بعد از اينكه كل وسايلي كه توي كشوي ميز تي وي بود رو درآورده و رفته روي مبل لم داده و منه بيچاره بايد هر روز اين وسايلو جمع كنم و بذارم سرجاش.
اينجا هم قربونش برم تا لب تابو ميارم سريعاً ميره و مثلاً با دكمههاش تايپ ميكنه و كل برنامهها رو يا پاك ميكنه يا هم ميريزشون بهم.
فداش بشم عينك مامانو رو چشماش گذاشتيم بچهام خوشتيپتر شده چشم نخوره ايشاا...
اينجا هم داريم دالي بازي ميكنيم. يه دستشو روي يه چشمش ميذاره و ميگه دددددددددددددد
اين جارو برقي ما شده اسباب بازي بهراد جون اگه كل اسباب بازيهاشو بياري بازم ميره سراغ جارو برقي، بيجاره اگه جاروبرقي زبون داشت ميگفت منو از دست اين وروجك بامزه نجات بدين