روزهاي پاياني سال 92
يكسال ديگر با بهراد سپري شد توي اين يكسال بزرگتر شدي و كلمات جديدي ياد گرفتي با هم خنديديم، گريه كرديم ب راي بعضيها ناراحت شديم و براي بعضيها شاد شديم توي يكسال گذشته بعضيها بودن و الان ديگه در بين ما نيستن روحشان شاد، توي اين يكسال چيزهاي زيادي بدست آورديم و يه سري چيزها را از دست داديم پس امسال آن چيزهايي را كه از دست رفت را بايد مجدداً تلاش كنيم كه بتونيم دوباره بدستشون بياريم. مريض شدي تب كردي و شبهايي بود كه تا صبح بالاي سرت نشستم و گريه كردم و از خداي مهربون خواستم كه خوب بشي ديگه بدون هم نميتونيم زندگي كنيم يه لحظه ديرتر از سركار بيام و نبينمت دلتنگت ميشم و اين روزها ادمه دارد برايت نوروز زيبايي را آرزو...
نویسنده :
یه مامان که عاشق پسرشه
11:53