بهراد بهترین هدیه خداوند

...

روز سیزده بدر به خاطر شاه پسرمون جایی نرفتیم ولی توی خونه اینقدر به سه نفر ما خوش گذشت کلی با آقا بهراد بازی کردیم و بهراد جان با لبخندهای زیبایش سیزده من و باباشو زیباتر کرد. فداش بشه مادر که اینقدر این بچه ما خوشگل و شیرین و عسله امیدوارم که  صد و بیست ساله بشی. ...

روز سیزده بدر به خاطر شاه پسرمون جایی نرفتیم ولی توی خونه اینقدر به سه نفر ما خوش گذشت کلی با آقا بهراد بازی کردیم و بهراد جان با لبخندهای زیبایش سیزده من و باباشو زیباتر کرد. فداش بشه مادر که اینقدر این بچه ما خوشگل و شیرین و عسله امیدوارم که صد و بیست ساله بشی. ...

...

ما تصمیم نداشتیم بریم مسافرت به خاطر نینی عزیزمون ولی وقتی سال تحویل شد یهو دیدیم که دورمون خلوت شده اینه که تصمیم گرفتیم بریم عجب شیر روستای دانالو دیدن بابابزرگ و مامان بزرگ همسرمٰ بنابراین عزم رو جزم کردیم و راهی دیار آذربایجان شرقی شدیم این عکس مادر بزرگ مهربون همسرمه که خیلی دوست داشتنیه و پسر منو خیلی دوست داره بهراد کوچکترین نتیجه بود و مامان بزرگ و بابابزرگش از دیدن بهراد خیلی خوشحال شدن . عکس زیر پدر،پسر،نوه،نتبجه(خونه جد پدری روستای دانالو) ...

بهراد در کنار سفره هفت‌سین البته نا گفته نماند به خاطر اینکه بهراد زیاد گریه میکرد امسال نتونستم سفره هفت‌سین بچینم آخه عمرم، زندگیم چرا نذاشتی مامان امسال هنرش و به نمایش بذاره ...

10 روز از عید گذشته بود که تصمیم گرفتیم بریم کاشان،شهر قشنگی که با بناهای تاریخی دوره عباسیان و ناصرالدین شاه قاجار ساخته شده بود و به دور از ساختمانهای آسمانخراش تهران ساعت 9:30 صبح روز جمعه 11 فروردین 1390 مقصد:کاشان  خوشبختانه بهراد شاه پسرمون زیاد اذیتمون نکرد البته گریه‌های همیشگی رو داشت ولی در کل پسر بسیار خوبی بود. من و بهراد پشت ماشین رو تصاحب کرده بودیم و همسر جان هم رانندگی میکرد. بلاخره به کاشان شهر گلاب و گلابگیری رسیدیم ابتدا به یه رستوران معروفی که خود اهالی کاشان به ما معرفی کردن به نام خاتون رفتیم و ناهار را در آنجا میل کردیم سپس به موزه تاریخی فین رفتیم و حدود 2 ساعت اونجا بودیم سپس بعد از ترک آنجا فالوده خورد...

10 روز از عید گذشته بود که تصمیم گرفتیم بریم کاشان،شهر قشنگی که با بناهای تاریخی دوره عباسیان و ناصرالدین شاه قاجار ساخته شده بود و به دور از ساختمانهای آسمانخراش تهران ساعت 9:30 صبح روز جمعه 11 فروردین 1390 مقصد:کاشان خوشبختانه بهراد شاه پسرمون زیاد اذیتمون نکرد البته گریه‌های همیشگی رو داشت ولی در کل پسر بسیار خوبی بود. من و بهراد پشت ماشین رو تصاحب کرده بودیم و همسر جان هم رانندگی میکرد. بلاخره به کاشان شهر گلاب و گلابگیری رسیدیم ابتدا به یه رستوران معروفی که خود اهالی کاشان به ما معرفی کردن به نام خاتون رفتیم و ناهار را در آنجا میل کردیم سپس به موزه تاریخی فین رفتیم و حدود 2 ساعت اونجا بودیم سپس بعد از ترک آنجا فالوده خوردیم و...

سلام به دوستداران وبلاگ دوردونه ما خداوند عزیز این گل پسر زیبا و دوست داشتنی رو در روز شنبه 15 بهمن 1390به ما عطا کرد این بهترین عیدی بود که من و همسرم گرفتیم. ...